فعالیت های بخش کودک کتابخانه غزالی گمیشان

این وبلاگ با هدف معرفی فعالیتها و برنامه های بخش کودک کتابخانه عمومی غزالی و در جهت ترویج کتاب و کتابخوانی در بین کودکان و نوجوانان عزیز میباشد .این وبلاگ همزمان با روز جهانی کودک آغاز به کار کرد

فعالیت های بخش کودک کتابخانه غزالی گمیشان

این وبلاگ با هدف معرفی فعالیتها و برنامه های بخش کودک کتابخانه عمومی غزالی و در جهت ترویج کتاب و کتابخوانی در بین کودکان و نوجوانان عزیز میباشد .این وبلاگ همزمان با روز جهانی کودک آغاز به کار کرد

شعر کودکانه

من آقای رفتگرم

زباله هارو می برم

هرشب میام درِخونه ها

سراغ اون زباله ها

که ریخته توی کیسه ها

کیسه هارو برمی دارم

داخل ماشین میذارم

اگه زباله جمع نشه

باعث بیماری می شه

یادت باشه شعارما:

شهرما خانه ی ما

 


داستان کودکانه

داستان کودکانه خرس برای بچه های سنین مهد کودک


داستان کودکان

یک روز زمستانی، برف همه ی جنگل سبز را سفید کرده بود طوری که دیگر هیچ گیاه و سبزه ای دیده نمی شد و  تقریبا هیچ چیزی برای خوردن پیدا نمی شد. هوا آنقدر سرد بود که برفها و آبهای رودخانه یخ زده بودند. خرسها در خواب زمستانی بودند. پرنده ها به سرزمینهای گرمسیر مهاجرت کرده بودند و…

اما حیوانات دیگری هم مثل خرگوش و سنجاب هنوز در جنگل سبز بودند که خیلی گرسنه بودند. آنها دلشان می خواست یک غذای گرم بخورند. اما مدتها بود که از غذای گرم خبری نبود تا اینکه یک روز، که از همه ی روزها سردتر بود، اتفاق عجیبی افتاد.

آن روز از دودکش خانه ی خرسها دود بلند شد، بعد از آن طولی نکشید که بوی آش همه ی جنگل سبز را پر کرد.

اما این ماجرای عجیبی بود چون خرسها در این وقت زمستان باید خواب خواب باشند. چطور ممکن بود در این سرمای زمستان از خواب بیدار شوند و غذا درست کنند؟!

خرگوش و سنجاب، آهسته آهسته به خانه ی خرسها نزدیک شدند. وقتی نزدیک در شدند متوجه شدند در خانه کمی باز است. خرگوش در را هل داد و به داخل خانه سرک کشید. آنها از خرسها می ترسیدند اما آنقدر از بوی آش خوششان آمده بود که نمی توانستند آن را فراموش کنند و برگردند.

خرگوش و سنجاب نگاهی داخل اتاق انداختند. داخل اتاق میز غذاخوری چیده شده بود ولی کسی نبود. خرگوش و سنجاب به سمت آشپز خانه رفتند کسی در آشپزخانه نبود ولی آش روی اجاق بود و چه بوی خوبی هم می داد. خرگوش و سنجاب می خواستند به سمت دیگ آش بروند که یک دفعه احساس کردند کسی پشت سرشان است. آنها به عقب برگشتند و دو خرس پشت سرشان دیدند. خرگوش و سنجاب از ترس جیغ کشیدند و نزدیک بود بیهوش بشوند آنها همدیگر را بغل کردند در حالیکه از ترس می لرزیدند. خرسها کمی با تعجب به آنها نگاه کردند و با زبان خرسی چیزهایی به هم گفتند. بعد خانم خرسه لبخند زد و گفت شما هم بفرمایید با ما آش بخورید.

داستان کودکان

  ادامه مطلب ...

یادش بخیر اون روزها

به یاد بازیهای قدیمی

بازیهای سنتی که از یادها رفتند و بچه ها بازیهای دیگری را جایگزین این بازیها کرده اند.

بازیهای سنتی قدیمی از قبیل: هفت سنگ، عمو زنجیرباف، قایم موشک، گرگم به هوا، کی بود کی بود، لی لی، شیر و آهوها، وسطی و ... ریشه در سنت های دیرینه ی مردم ایران دارد و هنوز نسلی از آن افرادی که با این بازی ها اوقات فراغت خود را سپری می کردند نگذشته که امروزه دلایلی چون استفاده از وسایل ارتباط جمعی، بازی های رایانه ای و ورزش های جدید امکان پرداختن به بازی های محلی را به حداقل ممکن کاهش داده و میتوان گفت به دست فراموشی سپرده شده است.

ولی هر چه باشد همین بازیهای قدیمی در ذهن پدرها و پدربزرگ های عزیز ما تجسم خاطراتی شیرین است و دیدن تصاویر زیر حتی برای من و شما که سهمی در چگونگی اینگونه بازی ها نداشتیم هم خالی از لطف نیست.

چه بهتر است که با دیدن و یاد گرفتن این بازیها اوقات فراغت مان را، اینگونه پر کنیم. می توانید آنها را به دیگر دوستانتان نیز یاد بدهید تا این بازی های شیرین و دوست داشتنی از یادها نرود. و جایش را به بازیهای رایانه ای و دیجیتالی ندهد.

شما نیز می توانید با کمک دوستانتان در این امر بزرگ سهمی داشته باشید.

 

بازی های امروزی در مقایسه با بازی های سنتی دیروز

 

به یاد بازیهای قدیمی

 


دوز

به یاد بازیهای قدیمی

  ادامه مطلب ...

شعر کودکانه درباره کار و زحمت مورچه های مهربون

 

 

مورم و دانه می برم

مورم و دانه می برم


دانه به لانه می برم

شش پا و دو شاخک دارم


صحرا می رم دون می آرم

اینجا می رم اونجا می رم

پایین میام بالا میرم

تنهایی سخته کار من

سنگینه خیلی بار من

جمع می شویم با مورچه ها

صف می کشیم تو باغچه ها

دنبال هم مثل قطار

با هم می ریم دنبال کار

کار می کنیم کار می کنیم

گندمو انبار می کنیم

تا وقتی که از آسمان

پایین میاد برف و باران

تو لونه بی دون نباشیم

زار و پریشون نباشیم